متن زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

افراد موفق کارهای متفاوت انجام نمی دهند، بلکه کارها را بگونه ای متفاوت انجام می دهند.



انسان همان می شود که اغلب به آن فکر می کند .



همواره بیاد داشته باشید:
آخرین کلید باقیمانده، شاید بازگشاینده قفل در باشد.


دشوارترین قدم، همان قدم اول است .


فراموش نکن قطاری که از ریل خارج شده ، ممکن است آزاد باشد
ولی راه به جائی نخواهد برد . .



متن زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

به دنیا پا نهاده ای درست مانند
کتابی باز، ساده و نانوشته
باید سرنوشت خود را خود رقم بزنی
و نه کس دیگر! چگونه ؟ چرا؟
به دنیا آمده ای !
هم چون یک بذر زاده شده ای
می توانی همان بذر بمانی و بمیری
اما می توانی گل باشی و بشکفی
می توانی درخت باشی و ببالی
حال کدام یک بهتر است بذر باشی و بمیری یا گل شوی و بشکفی؟



متن زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دیروز به تاریخ پیوست
فردا معما است
و امروز هدیه است
پس امروز را دریاب

 



اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا با من است .....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

بازی در نیار ..دلم ازت پره ....بازی درنیار ...

دلم رو پس بیار ...زخمی که زدی مونده یادگار .....دیگه خسته شدم از بهونه هات ...

مثه قفس شده برام رنگه نگات .....این آخر کار بازی درنیار .....

از تو خسته ام...دل شکسته ام... سهم من از چشات شده غصه و غم .....

دیگه با تو بدم ...قیدت رو زدم .....

من بد شدن و مثه تو بلدم .....

خیلی فک کردم ...... دیگه باورت ندارم ....هیچ حرفتو باور نمی کنم ..... خیلی سخته ....

چه قدر داشتنت خوب بود ... ولی بود ! ......

به کاری که میکنم ایمان دارم .....میبینی ؟؟؟؟ به جای اینکه تو رو باور داشته باشم ...نداشتنو باور دارم

ای کاش بد نمیشدی ....با زندگیم بد بازی کردی ....

خیانت؟؟؟....

خدایا اگرتنها ترین تنها شوم باز با منی

 

 



اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا با من است .....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

بازی در نیار ..دلم ازت پره ....بازی درنیار ...

دلم رو پس بیار ...زخمی که زدی مونده یادگار .....دیگه خسته شدم از بهونه هات ...

مثه قفس شده برام رنگه نگات .....این آخر کار بازی درنیار .....

از تو خسته ام...دل شکسته ام... سهم من از چشات شده غصه و غم .....

دیگه با تو بدم ...قیدت رو زدم .....

من بد شدن و مثه تو بلدم .....

خیلی فک کردم ...... دیگه باورت ندارم ....هیچ حرفتو باور نمی کنم ..... خیلی سخته ....

چه قدر داشتنت خوب بود ... ولی بود ! ......

به کاری که میکنم ایمان دارم .....میبینی ؟؟؟؟ به جای اینکه تو رو باور داشته باشم ...نداشتنو باور دارم

ای کاش بد نمیشدی ....با زندگیم بد بازی کردی ....

خیانت؟؟؟....

خدایا اگرتنها ترین تنها شوم باز با منی

 

 



.....یا میخورم به پاییز یا می رسم به بهارم .....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 

10183 عکس هايی از خیانت در عشق

واسه عاشقی دیگه خیلی دیر شده ...............

خسته شده بودم ازون همه نگاه های غریب ....حالا میگی عشقتم ؟؟؟؟

همین ؟؟؟؟!!!!!

حالا که به زمان جدایی از طریق شناسنامه نزدیک و نزدیک تر میشیم ..آروم ترم ....

باورم نمیشه سختی هام میخواد تموم شه

من تو رو با همه خیانت هات و دروغات تنها میزارم .....

 

.....یا میخورم به پاییز یا می رسم به بهارم .....

 

 



مطلب زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

چون بخشنده ای با مستحق بخشش و کرم کرد در دل احساس شادی و فرح کند ، و ببالد . اما نیکی کردن به ناسزاوار روا نیست ، چه او هرگز قدر احسان را نمی شناسد و همچنانکه از خار خشک گل نمی روید ، ارج نهادن به نیکی را نمی داند . اگر از گنگی یا کری چیزی بپرسیم دور نیست که به گونه ای پاسخ گوید ، اما نشدنی است که نااهل و ناسزاوار قدر احسان را بشناسد و سپاس گوید . حکیم بزرگمهر



مطلب زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

یادش بخیر بچه ک بودیم بمون میگفتن هرکی دست مادرشو ببوسه میره بهشت...هه حالا خوشبحال هرکی ک مادر داره....... خوشبحال هرکی که میتونه دست مادرشو ببوسه و بره بهشت....... خوشبحال کسایی که نگاه مادر بالا سرشونه خوشبحال کسایی که میتونن بانگاه ب صورت مادراشون عبادت کنن خدا مادراتونو براتون نگه داره



مسافر
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد:
«چه سیب‌های قشنگی!
حیات نشئه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
_قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می‌کند مأنوس.
و عشق، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی‌ها برد،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
_ و نوش‌داروی اندوه؟
_ صدای خالص اکسیر می‌دهد این نوش.

 

و حال شب شده بود.
چراغ روشن بود.
و چای می خوردند.

_ چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
_ چقدر هم تنها!
_ خیال می‌کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ‌ها هستی.
_ دچار یعنی
عاشق.
_ و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
_ چه فکر نازک غمناکی!
_ و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
_ خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
_ نه، وصل ممکن نیست،
همیشه فاصله‌ای هست.
اگرچه منحنی آب بالش خوبی است
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله‌ای هست.
دچار باید بود
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله‌هاست.
صدای فاصله‌هایی که
_ غرق ابهامند.
_ نه،
صدای فاصله‌هایی که مثل نقره تمیزند.
و با شنیدن یک هیچ می‌شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
و دست عاشق در دست ترد ثانیه‌هاست.
و او ثانیه‌ها می‌روند آن طرف روز .
و او ثانیه‌ها روی نور می‌خوابند.
و او و ثانیه‌ها بهترین کتاب جهان را.
به آب می‌بخشند.
و خوب می‌دانند
که هیچ ماهی هرگز.
هزار و یک گره رودخانه را نگشود.
و نیمه شب‌ها، با زورق قدیمی اشراق
در آب‌های هدایت روانه می‌گردند.
و تا تجلی اعجاب پیش می‌رانند.

سهراب سپهری



واحه ای در لحظه
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

به سراغ من اگر می‌آیید،
پشت هیچستانم.
پشت هیچستان جایی است.

پشت هیچستان رگ‌های هوا، پر قاصدهایی است
که خبر می‌آرند، از گل واشده دورترین بوته خاک.

روی شن‌ها هم، نقش‌های سم اسبان سواران ظریفی است که صبح       
به سر تپه معراج شقایق رفتند.

پشت هیچستان، چتر خواهش باز است:         
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،         
زنگ باران به صدا می‌آید.         

آدم این‌جا تنهاست         
و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.         

به سراغ من اگر می‌آیید،         
نرم و آهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد         
چینی نازک تنهایی من.

سهراب سپهری



در گلستانه
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

دشت‌هایی چه فراخ!
کوه‌هایی چه بلند
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد!

من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم:
پی خوابی شاید،
پی نوری، ریگی، لبخندی.

 

پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود که صدایم می‌زد

پای نی‌زاری ماندم، باد می‌آمد، گوش دادم:
چه کسی با من، حرف می‌زد؟

سوسماری لغزید.
راه افتادم.
یونجه‌زاری سر راه.

بعد جالیز خیار، بوته‌های گل رنگ
و فراموشی خاک.

لب آبی
گیوه‌ها را کندم، و نشستم، پاها در آب:
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هوشیار است!

نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه.
چه کسی پشت درختان است؟

هیچ، می‌چرخد گاوی در کرت
ظهر تابستان است.
سایه‌ها می‌دانند، که چه تابستانی است.

سایه‌هایی بی لک،
گوشه‌ی روشن و پاک،
کودکان احساس! جای بازی این‌جاست.

زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.

آری
تا شقایق هست، زندگی باید کرد.

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند..

سهراب سپهری



عکسهای جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

تــــــو کــــہ غـــریبـــــــہ نیستـــــے!

دیگـــر نمیتـــــوانـــم خـــودم را بـــــہ

آن راهــے بـــزنـــم کـــہ نمیــدانـــم کجــاستـــــــ !

دلــــم همــــان راهـــے را میخــــواهـــد

کــــہ تـــ ♥ـــو در امتــــدادش ایستــــاده بــاشــے!..

 



عکسهای جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->



عکسهای جالب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

 



متن زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


نیش عقرب نه از روی کین است


 اقتضای طبیعتش این است