به هوش باش
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


هرگاه دیدی خداوند با وجود گناهان،

پیوسته به تو نعمت می دهد به هوش باش که

 آنها برای تو نوعی غافلگیری و مرگ ناگهانی است!!!!


"شاه مردان"



شما که غریبه نیستی....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


عمق فاجعه وقتیه که به همه ی غریبه های دور و برت


 برای درد دل کردن بگی: شما که غریبه نیستی....



چرا چنین میکنیم؟!!
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


از خدا نوشتن.....از او گفتن....دل به سویش روانه کردن...

دغدغه ی همیشگی ماست....

اما از او فاصله گرفتن برنامه ی روزانه ما...

چرا چنین میکنیم؟!!..



خسته شدم...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

خسته شدم از آدم هایی که ،

اینقدر صادقانه ...

دروغ می گویند !!!



کمی زود بود...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


کمی زود بود، ولی،


دعایت گرفت، مادربزرگ...


پیر شدم ...!

 



در شگفتم از تو...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


در شگفتم از تو که چندین بار به زیارت اهل قبور


مشرف شده ای اما در طول عمرت حتی یک بار هم


 به زیارت خود نایل نشده ای !


"من تمام توام، اگر بازبنگری....."



مثل عاشقی های....
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


پدرم می گفت :


پدربزرگت، دوستت دارم را، یک بار هم به زبان نیاورد...


مادر بزرگت امّا، یک قرن با او عاشقی کرد ...!


بله می دانم....


مثل عاشقی های مادرم!!!!



برخیز...
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


با صدای کلنگ گور کن از خواب برخیز...



پشت دریاها
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

قایقی خواهم ساخت، 
خواهم انداخت به آب. 
دور خواهم شد از این خاک غریب 
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه‌ی عشق 
قهرمانان را بیدار کند. 

 

قایق از تور تهی 
و دل از آرزوی مروارید، 
همچنان خواهم راند. 
نه به آبی‌ها دل خواهم بست 
نه به دریا – پریانی که سر از آب بدر می‌آرند 
و در آن تابش تنهایی ماهی‌گیران 
می‌فشانند فسون از سر گیسو‌هاشان. 

همچنان خواهم راند. 
همچنان خواهم خواند: 
«دور باید شد، دور. 
مرد آن شهر اساطیر نداشت. 
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه‌ی انگور نبود. 
هیچ آیینه‌ی تالاری، سرخوشی‌ها را تکرار نکرد. 
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود. 
دور باید شد، دور. 
شب سرودش را خواند، نوبت پنجره‌هاست.» 

همچنان خواهم خواند. 
همچنان خواهم راند. 

پشت دریاها شهری است 
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است. 
بام‌ها جای کبوترهایی است، که به فواره‌ی هوش بشری می‌نگرند. 
دست هر کودک ده ساله‌ی شهر، شاخه‌ی معرفتی است. 
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند 
که به یک شعله، به یک خواب لطیف. 
خاک موسیقی احساس تو را می‌شنود 
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد. 

پشت دریاها شهری است 
که در آن وسعت خورشید به اندازه ی چشمان سحرخیزان است. 

شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند. 

پشت دریاها شهری است! 
قایقی باید ساخت. 

سهراب سپهری



زیباترین
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

پسرک رو به مزار دختر ایستاد، برایش از دلتنگیش گفت، از آغوشی که این روزها خیلی هوایش را کرده...
از شوخی های دلنشینش، از چشمان مهربانش، از حرف های نگفته اش، از یک دنیا بغضش... برایش کادو گرفته بود آمده بود تا لبخندش را ببیند!  
هق هق گریه هایش به آسمان بلند شده بود...
پسر: 
برات… کادو… برات یه دسته گل گلایل!… یه شیشه گلاب… و یه بغض طولانی آوردم…! 
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره…!
اینجا کنار خانه ی ابدیت می نشینم و فاتحه میخوانم…
نه  اشک و فاتحه... اشک و فاتحه و دلتنگی
امان… دنیای من! تو خیلی وقته که…
آرام بخواب فرشته کوچ کرده ی من…
دیگر نگران قرصهای نخورده ام… لباس اتو نکشیده ام…. و صورت پف کرده از بی خوابیم نباش…!
نگران خیره شدن مردم به اشک های من هم نباش..!
بعد از تودیگر مرد نیستم اگر بخندم…
اما… تـو آرام بخواب…
 


زیباترین مطلب
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

وقتی مرا نقاشی می کردی زیبا نقاشی ام کردی ممنون!!!
 سالم نقاشی ام کردی باز هم ممنون... با غرور نقاشی ام کردی باز هم ممنون...
ولی آخه خدا جونم چرا تنها نقاشی ام کردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم
مرگ آن است که از خاطر تو با همه ی خاطره ها محو شوم




وفای شمع را نازم که بعد از سوختن ... به صد خاکستری در دامن پروانه می ریزد ...
 نه چون انسان که بعد از رفتن همدم ... گل عشقش درون دامن بیگانه می ریزد




عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است
 عشق گوش دادن نیست بلکه درک کردن است
 عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است
 عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست بلکه صبر داشتن و ادامه دادن است.

 



طراحی سایت ..وبلاگ..بنر..چت روم..جامعه مجازی ...همراه با هاست و سرور قدرتمند
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->


بعد از من اگر روزی بغض گلویت را فشرد...

پای احساست اگر بر سنگ خورد...

یا اگر یک روز دستان تو هم

گرمی دست کسی را در میان خود ندید...

و ندر آن هنگام تلخ

که فضای سینه ات جز آه آتشناک

چیزی را نمی داد گذر...

یادی از این پسر افسرده کن

بعد از من اگر زین کوچه ها

قلب تنهایی گذشت...

در نگاه او اگر برق نیاز

بر دو پایش پینه بود...

یادی از این خسته ی دلمرده کن

روزگاری بعد از این شاخه خشکی اگر دیدی به باغ...

بلبل افسرده ای دیدی به شاخ...

یادی از این شاعر پژمرده کن

گر شبی تنها شدی در خلوتی...

یافتی از بهر گریه مهلتی...

لیک اشکی گونه ات را تر نکرد...

درد خود را با خدا گفتی ولی باور نکرد...

روزگاری بعد از این

گر تو هم عاشق شدی...

یاد کن از من که...

هیچ...



عاشقانه
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

می شود باران ببارد؟

همین امشب!

قول می دهم فقط

قطره های پاکش را بغل کنم!
و بی هیچ اشکی
دستهایش را بگیرم
قول می دهم
فقط بویش را حس کنم!
اصلا اگر ببارد
فقط از پشت پنجره نگاهش می کنم
قول می دهم برایش شعر نگویم
فقط... می شود؟
امشب.... ؟

خدایا

دلم به اندازه تمام روزهای بارانی تنگ است



مطالب زیبا
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی
شاکی بشی ولی شکایت نکنی

گریه کنی اما نذاری اشکات پیدا شن

خیلی چیزارو ببینی ولی ندیدش بگیری

خیلی حرفارو بشنوی ولی نشنیده بگیری

خیلی هادلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی. . .

 



طراحی سایت ..وبلاگ..بنر..چت روم..جامعه مجازی ...همراه با هاست و سرور قدرتمند
  • مربوط به موضوع » <-PostCategory->

وقتی فهمیدی قرار نیست با هر زن یا دختری که دوست شدی،به رختخواب بری ؛
هر وقت یاد گرفتی بدون توقع دوستی کنی ...
هر وقت فهمیدی هر کسی که دوستت شد ،دوست دخترت نیست

و برای جواب سلامش باید به یک علیک محترمانه فکر کنی نه به پیدا کردن یک مكان خالی ...
اونوقت میتونی
روی همراهی و همدلی یک جنس مخالفت حساب کنی

 

برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید